۱۳۸۸/۰۷/۰۲

او فقط دل باخته بود...



او دختر را دید.بار اول نبود که او را می دید ولی کم کم داشت نوع دیدنش فرق میکرد.دختر هم داشت می فهمید که او دل باخته بود...

یک روز با دختر مشغول صحبت بود که اتومبیل پلیس جلوی آن دو را گرفت.او که پیش دختر غرور داشت با پلیس درگیر شد که نتیجه اش دستگیری او بود.مامور پلیس او را دستگیر کرد ولی نفهمید که او فقط دل باخته بود...

او در کلانتری باز هم با ماموران درگیر شد که نتیجه اش به زندان رفتن او بخاطر درگیری با مامور انتظامی شد. قاضی حکم زندان او را تایید کرد ولی هیچوقت نفهمید که او فقط دل باخته بود...

در زندان به طرز وحشیانه ای به او تجاوز شد .متجاوز که بیمار روانی بود هم هیچ وقت نمیتوانست بفهمد که او دل باخته بود...

بعد از مدتی از زندان آزاد شد و دست به خودکشی زد.اطرافیان به خانواده ی او تسلیت گفتند و پیش خود فکر کردند:تقصیر خودش بود نباید با مامور درگیر میشد!آنها این افکارشان بود ولی هیچگاه نخواستند بفهمند که او فقط دل باخته بود...


نمیدونم چرا بعد از هرمطلبی یاد یه آهنگ میفتم!به قول شهیار قنبری :عطر خوش زن قدغن...

۲ نظر:

  1. به به مبارکه آقا بهزاد! تا نصفه هاش شبیه آواز قو ا از توزندان به بعدش عوض میشه ولی آخرشم یکی ه البته نظام اخلاقی ما تجاوز شدن به ملتو تو زندان نشون نداد!!!!

    پاسخحذف
  2. مرسی هانی جان باید بگم که وقتی اونو مینوشتم اصلا فیلم خاطره انگیز آواز قو تو یادم نبود.شانسی اینطوری شد!به هر حال خواستم بگم که به چه راحتی یه آدم ممکنه بدبخت بشه.(شاید چیزای دیگه هم توش بشه)

    پاسخحذف